خاطره...

پنجمین پست

چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۳۰ ب.ظ


دیروز ساعت هشتو نیم شب به فرناز زنگ زدم و تولدشو پساپس تبریک گفتم... خیلی دلم براش تنگ شده ولی حیف که نمیاد مدرسه مون میگه مامانش نمیزاره . دوساله که ندیدمش. امیدوارم یه روزی باز ببینمش...
  • زهرا فلانی

نظرات (۱)

  • سیّد محمد جعاوله
  • ان شاء الله
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی